دلتنگیه بارانی
سلام به همگی نماز و روزه هاتون قبول درگاه حق انشاالله ... باران گلی هم به همه دوستای عزیز و مهربونش سلام میکنه ... دخمل گل مامان این روزا زیاد سر حال نیست و خیلی بی حوصله شده اخه بابا مهدی عزیزش 3 هفتست که به ماموریت خارج از کشور رفته و باران گلی خیلی دلتنگی میکنه عزیز دلم همش سراغ بابا مهدیشو میگیره من هم که به خاطر روحیه این بچه همش این مدت خونه بابا جونش اینا اوردمش و ما تقریبا تمام مدت خونه پدرم هستیم... هر دومون خیلی خسته و کلافه شدیم با وجود اینکه به ماموریت رفتن زیاد مهدی عادت داریم اما اینبار خیلی طولانی شد و واقعا دلتنگیم... البته بابا مهدی هم طفلکی مرتب با ما در تماس هست و دل اونم تنگ شده. تو این مدت مجبور شدم خودم تنهایی همه کارهای خونه جدید رو انجام بدم اخه مهدی فردای اسباب کشی مجبور شد بره و این جابجایی واسه من خیلی سخت شد..اما با کمک مامان و بابا و داداش گلم خوشبختانه به خیر گذشت و همه چیز به نحو احسن انجام شد... باران هنوز خیلی به خونه جدید عادت نکرده چون خیلی کم اونجا میمونیم اما از اتاقش خوشش امده هر چند هنوز واسه تزیینات کلیش کلی برنامه دارم اما باید تا اومدن مهدی صبر کنم خلاصه اینکه این چند وقته که نرسیدم بیام بنویسم خیلی سرمون شلوغ بوده حالا تو یه فرصت دیگه هم عکس میذارم هم از اتاق جدید باران خانم هم از فیگور های ناز و جدیدی که واسه عکس میگیره... تو این روزها و شب های معنوی و خوب با این حال معنوی و خوبی که دارید باران گل من و خانوادش رو از دعا بی نصیب نذارید ممنون دوستای گلم