خاطره
سلام
امروز امدم که تا باران خوابیده و میشه پای کامپیوتر نشست یه کوچولو از دخترکم بنویسم
باران کوچولو قبلا" یه وبلاگ دیگه داشت یعنی از قبل از تولدش اما بدلیل بعضی مشکلات من این
وبلاگ ساختم و حالا می خوام یه کم به عقب برگردم و از تولدش بگم باران ما در روز 9 خرداد 89 در
بیمارستان جدید اریای اهواز با عمل سزارین به دنیا امد که البته چون من یعنی مامانش بیهوشی
جنرال نداشتم تونستم لحظه تولد عروسکمو ببینم و اولین صدای گریه نازشو بشنوم و در اولین لحظه ورود عزیزش
به دنیا لمسش کنم هر چی از اون لحظه عزیز بگم بازم کمه قشنگترین احساسی که تا حالا تجربه کردم
دخترکم 3380 وزن و 50 cm قد داشت و در لحظه تولدش وقتی که توی یه پارچه سبز پیچونده بودنشو دادن که بغلش
کنم با چشمای طوسی و درشتش طوری نگاهم کرد که هرگز اون نگاهو فراموش نمیکنم
این یه خلاصه از روز عزیز تولدت بود از نگاه مادرت تو پست بعدی جریانات بابا مهدی رو مینویسم تا بدونی چقدر
برای ما عزیز و خواستنی هستی فرشته کوچولوی مامان و بابا